ارتباط با ضمیر ناخودآگاه
دکتر محمدجواد حریری
زمانی که هوشیار هستیم بخش ضمیر آگاه به صورت فعال عمل میکند و ضمیر ناخودآگاه در وضعیت غیر فعال قرار می گیرد . در حالت هیپنوتیزم ، ضمیر آگاه تا حدودی مهار شده و بخش ضمیر ناخودآگاه فعال میگردد . یا به زبان دیگر در وضع تعادل یا نزدیک به تعادل قرار میگیرد . در این شرایط امکان ارتباط و تأثیرگذاری بر روی ضمیر ناخودآگاه وجود دارد .تجسم خلاق
همه افراد بدون اینکه در ضمیر ناخودآگاه شان چیزی ثبت شده باشد و بی هیچ عیبی متولد میشوند ، اگر فردی رفتاری زشت یا زیبا و افکاری درست یا نادرست دارد ، چیزی است که در ضمیر ناخودآگاه او بعد از تولد وارد شده و ضمیر ناخودآگاه در ضبط این اعمال تقصیر و یا عیبی نداشته و درست آنچه را که قبلاً به او داده اند ، بعداً منعکس میسازد. ضمیر ناخودآگاه ما بصورت طوطی وار و با استدلال قیاسی دقیقاً همانطوری که برنامه ریزی شده، عمل میکند . ضمیر ناخودآگاه مثل کامپیوتر عمل میکند و مانند آن هم برنامه ریزی میشود . حافظه یا محتوی ضمیر ناخودآگاه به چهار روش پر و برنامه ریزی می گردد .
برنامه ریزی ضمیر ناخودآگاه :
راه اول : از آنجا که در بچه ها قوه استدلال و تفکر بصورت استقرایی هنوز شکل نگرفته ، نحوه تفکر و استدلال آنها قیاسی و هیپنوتیزمی است ، لذا در دوران کودکی بسیاری از مطالب از طریق تقلید یا تلقین در ذهن کودک وارد میشود . بچه ها بصورت قیاسی نه بصورت استقرایی فکر میکنند و گاهی تا سنین بالاتر هم این طرز تفکر در بعضی از افراد باقی میماند.
توده عظیمی از میلیونها خاطرات در درون ما وجود دارد که سرشار از تأثیرات مطبوع و نامطبوع است ، وقتی این خاطرات علی الظاهر فراموش میشوند ، عملاً در باطن یا در ناخودآگاه ما ثبت میگردند . این خاطرات قادرند آثاری در ذهن ناخودآگاه ما بجا گذارند . تجسم خلاق
اثر صحبت ها و رفتارهایی که بچه ها در کوچکی می شنوند یا می بینند ، مشابه به تلقیناتی است که در یک نوجوان یا فرد بالغ بصورت هیپنوتیزم القا میگردد . متأسفانه در برخی موارد ، این حرفها تلقیناتی منفی و مخرب هستند برای مثال وقتی به کودک گفته می شود ” تو باید از کارهایت خجالت بکشی ، تو باعث خجالت و شرمندگی ما هستی ، تو در زندگی هیچی نمیشوی ، هیچ کس تو را دوست ندارد و جملاتی از این قبیل ” این جملات در ضمیر ناخودآگاه بچه ضبط می گردد و از آنجایی که این کودک معصوم قدرت قضاوت و ارزشیابی ندارد ، تمام آنها را بصورت دربست می پذیرد و رفتار و حرکات او بر اساس این الگوهای فکری و رفتاری تنظیم و در آینده به همان شکل ، ارائه میگردند .
اثرات جملات سر کوب کننده ای که ارزش و اعتبار کودک را مورد تردید قرار دهد،مثل ترمزی است که سالهای بعد جلوی پیشرفت او را میگیرد .
در حقیقت با این حرفها در ذهن بچه برای شکستهای بعدی در زندگی برنامه ریزی شده است . اگر ذهن بچه ها با تلقین ها و تشویق های خوب و سازنده برنامه ریزی نشود ، در بزرگسالی ، شانس کمتری برای پیشرفت خواهد داشت . به هر حال ۵ الی ۶ سال اولیه زندگی بچه ها بسیار حساس و سرنوشت ساز است و در حقیقت بنیان و اساس شخصیت و آینده آنها در این مدت برنامه ریزی میگردد.
راه دوم: ضربه های روحی و جسمی
غالباً در افراد بالغ ضمیر ناخودآگاه از طریق آثار ضربهها و شکستهای روحی وارد شده که ممکن است از خاطر ما پاک نشوند و درسی که از این حوادث دردناک گرفتهایم، هیچگاه فراموش نشود، برنامه ریزی میشوند. در شرایطی که فرد تحت تأثیر یک حادثه بزرگ قرار میگیرد، حالتی خاص به وی دست میدهد که متناسب با ابعاد حادثه ، دریچه ضمیر ناخودآگاه وی بر روی تلقینات مثبت و منفی باز می گردد و متعاقب آن در افکار و رفتار فرد علائم و آثاری هویدا میشود که میتوان آنها را با حادثهای که در گذشته اتفاق افتاده، مرتبط دانست.
حالت دیگری که در آن تلقین پذیری انسان در سطح بالائی قرادارد ، دچار شدن به ترس های ناگهانی است . در حوادث بزرگ مثل مرگ ناگهانی بزرگتر یک خانواده، یا افرادی که فرد وابستگی عاطفی دارد و … افراد در اوج ناامیدی و وحشت این حالت تلقینپذیری شدید را خواهند داشت. بطورکلی میتوان گفت ، فردی که تحت تأثیر یک احساس شدید عاطفی قرار میگیرد، حالتی که تلقین پذیری فرد در درجه بالائی است را تجربه میکند و ذهن او را در شرایطی قرار میدهد که حوادث طبیعی، مانند تلقینات یک هیپنوتیزور عمل کرده و بشکل برنامهریزی شدهای در ضمیر ناخودآگاه وی مستقر میگردد.
راه سوم: تلقین به نفس
مؤثرترین راه تلقین به نفس این است که بصورتی عادی درباره موضوع مورد نظر فکر کنیم. عدهای تصور میکنند. تلقین به نفس آن است که تعدادی جملات مثبت و با روح را روی کارتهایی بنویسند و روزی چند بار از روی آن بخوانند. البته این راه خوبی است و مؤثر واقع خواهد شد ولی راه اساسی و اصلی، فکر کردن بصورتی مثبت و سازنده درباره مساله مورد نظر است.
انسان نمیتواند بشکلی فکر کند که با خودش حرف نزند ، در شرایطی که فرد به موضوعی خاص برای تلقین به نفس فکر میکند، در حقیقت با خودش حرف میزند. مهمترین و مؤثرترین راه تلقین به نفس خواندن چند جمله خوب و سازنده یا تکرار آن با صدای بلند نیست، بلکه فکر کردن درباره آن است، بنابراین شخصی که مایل است در زمینهای پیشرفت یا تغییر کند، باید درباره آن موضوع بیشتر و بیشتر فکر کند و برای اثبات و یا قبول آن دلایل قانع کنندهای بیاورد. جهت مسیر زندگی انسان در روزهای آینده با نوع افکار وی در امروز مشخص و برنامهریزی میشود.
هیپنوتیزم میتواند تمام آن راههائی را که گفته شد و میتوانستند بوجود بیاورند، به تنهایی ایجاد کند. در جریان هیپنوتیزم با ایجاد درجاتی ازریلکسی و وانهادگی در ضمیر آگاه، امکان دسترسی مستقیم به ضمیر ناخودآگاه فراهم میشود. در این زمینه امکانات با ارزشی در دسترس است، زیرا میتوان زمان، مکان و هدف را به دلخواه و بدقت تهیه و تدارک دید و مشخص کرد.
حالت هیپنوتیزمی یک جریان یا پدیده مصنوعی و غیر عادی نیست و در حقیقت همه ما در مدت شبانه روز بارها حالت هیپنوتیزمی را تجربه میکنیم!
انسان وقتی شبها به بستر میرود، پس از مدتی یکدفعه از حالت بیداری به خواب نمیرود، بلکه این پدیده بصورتی تدریجی و مرحله به مرحله صورت میگیرد. عین این پدیده در موقع بیدار شدن در صبحگاه هم اتفاق میافتد یعنی ابتدا قدرت شنوایی بیدار میشود و بعد چشمها باز میشود. هیپنوتیزم نوعی خواب گذرا است بین حالت کسب قدرت شنوایی و پیدایش قدرت بینایی قرار میگیرد. در این مرحله، ضمیر آگاه فرد تا حدودی دچار خلسه شده و در حالت آگاهی کامل قرار ندارد و از طرف دیگر به ظاهر خوابیده ولی در حالت خواب هم نیست.
این درست است که برخی از مشخصات ظاهری هیپنوتیزم مشابه خواب است و برای ایجاد آن در جریان تلقینات اولیه از لغت خواب استفاده میشود، ولی تفاوتهای زیادی این دو پدپده را از یکدیگر متمایز میکند. بطور واضح فرد خوابیده قادر به تکلم نیست، در حالیکه در شرایط هیپنوتیزمی ارتباط کلامی بخوبی برقرار است و سوژه نسبت به تلقینات ارائه شده عکس العمل مناسب نشان میدهد. این تفاوتها بخوبی توسط آزمونهای علمی و مشاهدات عینی نشان داده شدهاند. در جریان هیپنوتیزم واکنشهای عصبی مانند حالت بیداری و بدون تغییر باقی میماند (مگر اینکه برای ایجاد تغییراتی در آنها تلقینی شده باشد). در حالیکه این واکنشها در جریان خواب تا حد قابل ملاحظهای کاهش مییابند.