pasokh/be/tanasokh
سوال دوم از آقای محمد
اگه ماها چند زندگی قبلی رو گذرانده باشیم؟ پس این که بعد از مرگ روح به عالم ارواح میره و ... رو میشه توضیح بدین؟
پاسخ:
درمورد تناسخ و تولد دوباره سوالات و شبهات زیادی درمیان مردم و بخصوص علاقمندان به مباحث فلسفه آفرینش و از جمله ارباب عقاید و ادیان و پیروان اینگونه مکاتب وجود دارد که دادن پاسخ قاطع با برهانی قوی در اثبات یا رد این نظریه قدری مشکل و توام با وسواس و خویشتنداری در نزد موافقان این عقیده می باشد. زیرا پرداختن به این موضوع که به نظر من اصلا نیازی به بازتعریف و موشکافی آن برای عموم مردم نیست، مترادف این ضرب المثل است که سری که درد نمی کند چرا به آن دستمال ببندیم. پرداختن به مبحث تناسخ و ورود به این حوزه از فلسفه آفرینش فقط می بایست در محافل علمی خصوصی آن هم با حضور علمای الهیات و روح شناسان مجرب و متخصص صورت پذیرد. برای افراد عادی مومن به جهان غیب و زندگی پس از مرگ که معرفت تخصصی به علوم روحی و الهیات خالص و محض ندارند، ورود نمودن به بحث تناسخ نه تنها جایز نیست، حتی ممکن است زمینه ساز نفوذ یک جریان مشوش فکری که بر پایه هایی سست عقیدتی بنا شده باشد بگردد و جامعه را به سمت و سوی هرج و مرج و چالش ها و درگیری های بی فایده بین گروه ها و نحله های فکری که مومن به بقای روح و جهان پس از مرگ می باشند، بشود.
بهتر است به کلمه تناسخ در برخی فرهنگ های لغات نگاهی بیندازیم:
نوبت بنوبت گردیدن زمانه - گذشتن قرنی بعد قرنی - به آخر رسیدن قرنی بعد قرنی دیگر و آمدن زمانی بعد زمانی دیگر - پیاپی گذشتن زمانها و قرنها چنانکه گوئی هریک از آنها حکم ماقبل را نسخ می کند - زائل شدن - نسخ کردن یکی، دیگری را - یکدیگر را نسخ کردن - باطل ساختن - ابطال - زایل کردن - زائل شدن روح از قالبی و درآمدن آن به قالبی دیگر -و بدین معنی مناسخة و تناسخ در عرف زائل شدن از قالبی و درآمدن به قالبی دیگر - خروج روح از قالبی و دخول آن در قالب دیگرکه رسخ نیز گویند - انتقال روح بعد از موت از بدن به بدن انسان دیگر - عبارت از تعلق روح است به بدن دیگر بعد از مفارقت آن ازبدن اول بدون آنکه زمانی فاصله شود. چه بین روح و جسد تعشق ذاتی است و ...
همانگونه که از معنی این کلمه برمی آید، در یک کلام تناسخ به معنی ورود روح یا هر پدیده ای بعد از خروج از کالبد قبلی به کالبد و نشئه ای جدید است و طبیعتا در مبحث علوم روحی به این معنی تلقی می گردد که روح بعد از مرگ از جسمی که دیگر فاقد کارایی برای میزبان خویش است، وارد جنینی می گردد که قرار است به تازگی پای در سیاره خاکی بگذارد. حالا خود قضاوت کنید که چنین تعریفی از رسالت یک روح الهی بعد از مرحله مرگ که قرار است تناسخ یابد، زیبنده و درخور مقام کبریایی روح می باشد؟ طبیعتا پاسخ منفی خواهد بود، زیرا یک روح الهی از ازل و مرحله جدایی از روح اعظم کائنات طبق وظیفه و تکلیفی که بر او تعیین گشته است فارغ از تمامی تعلقات زودگذر مادی و اجسام ثقیلی بوده است که او را به بند و زنجیر کشیده باشد. نفس این عقیده که قرار است روح بعد از پایان ماموریت خویش در هر یک از جهانهای مادی باید بلافاصله با ماده ترکیب شده و در جنین نو حلول یابد نوعی ساده انگاری در نوع نگاه یک محقق در حوزه فلسفه خلقت بوده و هرگز محلی از بحث و تفحص در آن قائل نبوده و نیستیم. اما اگر به جای کلمه تناسخ از لغت «تکامل» نام ببریم خیلی بهتر و بیشتر به جان کلام و معنا نزدیک شده و به آن دخول یافته ایم.
روح الهی در مسیر پرپیچ و خم و پرفرازو نشیبی که وظیفه و تکلیف حیات آفرینی خود را به جماد تا مرحله انسانیت شروع می نماید، همواره درگیر با امواج مادی ثقیل بوده و هر چه این امواج که در فرکانس هایی متغیر تا مرحله مادی آن با طول موجی فشرده و سخت پیش می رود و گاها در یک بستر موجی ممزوج می گردد، باید به تجاربی بس ارزشمند و گرانبها درجهت تکامل بخشی به محیطی که در آن حضور دارد نایل آید. درواقع این روح الهی نیست که باید کامل گردد زیرا روح از هر جهت کامل و مبرا از ثقل مادی و هیاکل خبیث آن بوده و خواهد بود، بلکه آن چیزی که به تکامل خواهد رسید پدیده هایی که بر سر راه این روح الهی ظاهر گردیده که یکی از این پدیده ها جسم مادی است که چند صباحی میزبان روح الهی میگردد. درواقع روح به جسم که از امواج ثقیل ماده شکل گرفته است، شخصیت و حیات و انرژی می بخشد و به محض خروج از این هیکل خبیث همگان شاهد فساد آن و رو به خرابی و انهدام رفتنش می شویم. بعد از مرحله عدم کارایی جسم است که روح بنابر حکمت الهی وظیفه تلطیف مواد پیرامون خویش را باید ادامه دهد. درواقع ذهنیاتی که روح بر اثر تجانس با ماده در زندگی گذشته اش اندوخته دارد، به زندگی جدیدش انتقال می یابد و این ذهنیات منبعث از اعمال و رفتار و اندیشه های روح در آن مرحله از حیات بوده است که باعث تجربه اندوزی روح از تولدهای قبلی است که به وی نوع نگاه و تفکر جدیدی را در هرچه بهتر شدن دراین مرحله از حیات که به تکامل نهایی وی منجر می شود، خواهد بخشید. همانگونه که قبلا عرض شد روح فی نفسه کامل و عاری از خدشه و ناخالصی های امواج ثقیل مادی است اما بر اثر دور افتادن از منزلگاه حقیقی خود و بهره مند گشتن از تجارب دنیاهای مادی، حتما می بایست چنین مراحل سخت و دشواری از رفت و آمدهای مکرر خود در عرصه گیتی را طی نماید تا در چرخه حرکتی و دوار خویش به سوی ابدیت به همان خلوص و پاکی و صفای مراحل اولیه جدایی اش از دریای عظیم نور و انرژی الهی به اضافه درک جدیدی از فرکانس های همسو با امواج جهان های تحتانی نائل آید.
به این نکته این را هم اضافه کنم که جهان ها و طبقات روح هرگز مامن و منزلی ابدی برای ارواح نبوده و اصولا ارواح پاک و مترقی مقام و لیاقتی بس سترگ و والاتر از آن را دارند که در یک منزل و مامن حتی اگر این مکان بهشت خدایی باشد علی الابد ساکن و راکد بمانند. بلکه مراحل تکامل روح از شروع چرخه حرکت این عنصر الهی به سمت و سوی جهانهای تحتانی تا بازگشت به همان نقطه اولیه و بهتر است بگوییم جهان بس شگرفت و ساطع کننده انرژی عظیم الهی به تمامی جهان های خداوندی از جهان های غیب گرفته تا دنیاهای فیزیکی و مادی ادامه داشته و به جهان هفتم روحی ختم می گردد تا نقص و خللی در شارژ و بازتولید انرژی خالص اداره کننده جهان هستی وارد نیاید. و اینجاست که پروردگار متعال می فرماید: مرا یاری کنید تا شما را یاری کنم.... لطفا قدری درباب این آیه شریفه فکر کنید. منظور خداوند از اینکه فرموده: «مرا یاری کنید» چیست؟