عالم ارواح

وبسایت ماورالطبیعه و متافیزیک

وبسایت ماورالطبیعه و متافیزیک

در این وبسایت مطالب، عکس ها و کلیپ های دیدنی و خواندنی از عالم ارواح خدمت دوستداران علوم روحی تقدیم میگردد.

پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب

khaterate/yek/roh 4

چهارشنبه, ۳۱ خرداد ۱۳۹۶، ۱۱:۱۱ ق.ظ

بنام خدا

خاطرات یک روح از لحظه قبض جان تا رجعت به منزلگاه ابدی


dast

قسمت چهارم

 فرامرز ملاحسین طهرانی

این بخشی دیگر از کتاب الکترونیکی خاطرات یک روح از لحظه قبض جان تا رجعت به منزلگاه ابدی است که هنوز بارگذاری نشده است، و فقط قسمتهایی از آن به مرور در این وبلاگ قرار می دهیم. پس به ادامه مطلب قبل که روح تجسد یافته از خاطراتش به هنگام قبض جان و ملاقات با فرزندش که در کودکی فوت شده بود، می پردازیم.

من نگاهی به پیکر نحیف و بی جان خود در بسترم انداختم که در خوابی عمیق فرو رفته بود، من فهمیدم که مرده ام و آن جنازه مچاله و در هم فرو رفته زمانی به مدت هفتاد و پنج سال در حکم زندانی بود که مرا در خود محبوس ساخته بود. ناگهان جوانی را دیدم که به سه مرد روحانی ملحق شد. آن جوان حدودا 30 ساله بود با چهره ای بشاش و خندان که سلامت و سرزندگی و سعادت از برق نگاهش می بارید. آن جوان جلوتر آمد و بعد از سلام و شادباش، مرا به نام پدر صدا زد و سپس مرا در آغوش کشید. با این حرکت او به گریه افتادم، چقدر عطر تنش آرامبخش بود. به خود گفتم این جوان کیست که در این موقعیت به سراغم آمده و مرا پدر می خواند. او از آغوش من درآمد، به چشمانم خیره ماند و با مهربانی پرسید، مرا شناختی. به او گفتم؛ نه نشناختم ولی خیلی آشنا به نظر می رسی. او گفت؛ پدر جان روح و جانم فدای شما باد، و مبارک باد بر شما این عروج ملکوتی و بهره مندی از خوان پرنعمت الهی. من احمد فرزند تو هستم که در خردسالی مرا از دست دادید. اینک که به دنیای نورانی ما قدم نهاده اید، ببینید که در چه زندگانی توام با سعادت و خوشبختی به سر می بریم و در کنف قوانین الهی و دستگاه باعظمت کبریایی به چه سرنوشت مبارکی نائل آمده ایم. هزاران بار شکر و حمد و سپاس بر پروردگار عالمیان که وعده اش را برای مومنین محقق ساخت و آنها را در رضوان مصفا و پر از نعمت خویش بارعام داد. و اینک شما به این جهان نورانی و شگفت انگیز وارد گشته اید و خدا می داند که من منتظر چنین لحظه ای بودم تا شما را به همراه فرشتگان مرگ از قفس تنگ و تاریک دنیایی رهایی بخشم و جزء اولین کسانی باشم که تولد دوباره شما را بواسطه واقعه مبارک مرگ از جهانی اسفل به دنیایی برتر تبریک و تهنیت بگویم. اینک وارد شوید به عالم باشکوه روح و طبقات بی شمار آن، با هر آنچه که از دنیایتان آورده اید که انشاالله زادوتوشه ای مبارک و فرخنده باشد.

 زبانم بند آمده بود. گریه ام گرفت واقعا نمی دانستم چه  باید بگویم و چه باید بکنم. در وضعیتی غیرقابل وصف قرار داشتم، با آنکه به معاد و روز قیامت معتقد بودم، اما آن وقایع و رخدادهای پس از مرگم، برای من غیرقابل باور بود. چشم روحانی من باز شده بود و همه چیز را در حالت مواج می دیدم. تطابق چشم روحانی با امواج محیط برایم جالب و خیره کننده بود. حتی در و دیوار هم مثل یک جسم سیال تاب می خوردند. ناگهان متوجه شدم تمام اندام من شبیه و مانند همان جسمی بود که روی تخت مثل یک تکه چوب خشک افتاده بود. ولی من صحیح و سالم در وسط اتاق ایستاده بودم، اما همچنان چهره پیری داشتم و همان لباس خانگی بر تن بود.

سوال: بعد از قبض جان، شما را به کجا بردند، آیا به منزلگاه ابدی خویش اعزام شدید؟

جواب: نخیر. این را به شما بگویم که در قوانین الهی، هیچ کاری با جبر و زور نیست و در اعزام ارواح به طبقات روح، هیچ عجله و شتابی صورت نمی گیرد. درواقع ارواح باید به آگاهی و معرفت سفر به عوالم روحی نائل آیند تا قدرت پرواز به سوی آن دیار روحانی را پیدا کنند، آنچه بدیهی است این است که که ارواح چه از نوع پرهیزگار و مومن و چه از نوع گنهکار در هر جهانی که باشند، درد و عذاب و یا شادی و کامیابی حاصل از اعمال شان در دنیا را احساس خواهند کرد، اما نه به آن وضوح و اندازه ای که قرار است در عوالم روحی مثل بهشت و جهنم دریافت نمایند. پاداش و یا کیفر در جهان روحی بهشت و جهنم کامل و تمام است و فقط شباهت مختصر و سایه واری از شادی وخوشی و یا رنج و عذاب موجود در آن عوالم در دنیاهای فیزیکی قابل لمس می باشد.

سوال: یعنی ارواح تا هر زمان که بخواهند، حتی پس از مرگشان هم می توانند در روی زمین باقی بمانند؟

جواب: همینطور است. اما بالاخره ارواح بازمانده از کاروان رجعت به طبقات روح، روزی از این عمل خویش خسته و پشیمان شده و به منزلگاه ابدی خود مراجعت خواهند نمود.

یعنی آن زمانی که دیگر هیچ آثار و نشانه ای از وجود این ارواح در دنیا به جای نماند و آنها تمام سرمایههای مادی و معنوی خویش را از دست رفته ببینند و به بطالت و آوارگی خود واقف گردند، تصمیم می گیرند به جایی عزیمت کنند که لااقل دیده شوند و در اجتماعات بشری دارای نقش و تاثیرگذاری ملموس باشند. همانطور که می دانید انسان یک موجود اجتماعی است و هرچقدر هم گوشه گیر و منزوی باشد اما باز هم به حضور در اجتماع و مراوده با همنوعان خویش نیاز پیدا می کند. ارواحی که سالها از رجعت به طبقات روحی خویش ممانعت کرده اند، کافی است این میل و رغبت در آنها بیدار شود، به محض وقوع این احساس، ماموران الهی برای اعزام آنها به منزلگاه ابدی شان اقدام می کنند.

سوال: برای ما بگویید که عکس العمل همسرتان از مرگ شما چگونه بود؟

جواب: من به محض آگاهی از مرگم و پس از آن ماجراهایی که برایتان تعریف کردم، از ماموران الهی مدتی مهلت خواستم تا همچنان در نزد همسر و فرزندانم بمانم و آنها نیز با این درخواست من موافقت نمودند و احمد پسرم نیز به کشور و دیار روحانی خویش بازگشت. من بلافاصله از اتاق بیرون رفتم تا ببینم همسرم مشغول چه کاری است. از این بیم داشتم که او وارد اتاق من شود و پس از دیدن جنازه ام دچار التهاب و تشویش شود. درخانه ما یک آشپزخانه بزرگی در پاگرد پله ها در ابتدای ورودی ساختمان به حیاط وجود داشت. داخل آشپزخانه شدم، دیدم همسرم مشغول خیساندن حبوباتی ازقبیل عدس و لوبیا برای تهیه نوعی خورشت برای نهار فرداست. کوره اجاق هم روشن بود و گویا وی قصد داشت از خمیری که تهیه کرده بود، نوعی نان شیرمال برای نوه هایش درست کند. زیرا این نان خیلی خوشمزه بود و بچه ها از خوردن آن لذت می بردند. من طبق عادت زمان زنده بودنم، سرفه ای کردم تا در آن سکوت شب همسرم را متوجه حضور خود کنم. اما دیدم که او هیچ توجهی به حضور من در آن مکان نکرد. او را صدا زدم باز هم توجهی نکرد و به یادم آمد که من دیگر مرده ام و او نه مرا می بیند و نه صدایم را می شنود. روی پله کوچک جلوی درب نشستم و به همسرم و کارهایی که میکرد خیره شدم و خوب دیدم که چقدر چهره اش شکسته و پیر شده و این زن فداکار تا چه میزان در زندگی مشترکمان زحمت من و فرزندانم را کشیده است. همسرم در حین پخت نان شروع به خواندن آوازی محلی کرد و من تازه فهمیدم که او چه صدای خوشی دارد و او در حضور من هرگز نخوانده بود و جالب این است که در میان آوازش، یک بیت هم خودش به آن اضافه کرده بود که از خدا می خواست که همسرش یعنی مرا را شفا دهد و چنان با سوز و گداز این بخش از شعر را می خواند که من به گریه افتادم. درواقع خداوند حاجت او را روا ساخته بود و مرا به راستی شفا داده و از تمام دردهای جسمانی رهایی بخشیده بود.

سوال: بالاخره چگونه همسرتان از مرگ شما مطلع شد؟

جواب: همسرم قبل از آنکه خمیرها را به تنور بچسباند، به یاد من افتاد و به قصد سرکشی به من از آشپزخانه بیرون آمد. من هم به دنبالش رفتم. او وارد اتاق شد و خلاصه از مرگ من آگاه شد. اما کنترلش را از دست نداد. حدود دو ساعت در کنار جنازه ام نشست و چون غیر از او  در خانه کسی نبود، به تنهایی عزا و ماتم نمود و می گریست. چند بار صورتم را بوسید و از من خواست تا سلام وی را به پسرمان احمد برسانم. شاید باورت نشود، طرز ماتم سرایی او به حدی غم انگیز بود که من هم در کنارش نشستم و گریستم. گریه همسرم به خاطر مرگ من بود و گریه من هم بخاطر معصومیت این همسر و مادر فداکاری بود که مانند یک دوست و رفیق صمیمی در تمامی سختیها و خوشی های زندگی یار و همدم من و فرزندانش بود.

 

سوال: آیا الان هم شما و همسرتان در یک مکان به سر می برید و زندگی مشترک دارید؟

جواب: با آنکه ما با هم اشتراکات روحی و عاطفی زیادی داشتیم اما جواب شما خیر است. باید بگویم  این دلیل نمی شود که دو نفر که در دنیا سالها با هم زندگی مشترک داشته اند در آن جهان هم زندگی با یکدیگر مشترکی داشته باشند.

سوال: آیا امکان دارد دراین مورد توضیح بیشتری دهید.

جواب: البته امکان دارد که یک زن و شوهر و یا دو نفر دوست و رفیق شفیق که خیلی  به هم علاقه مند و وابسته بودند، در جهان های روحی  نیز همان زندگی مشترک را ادامه دهند اما این موضوع یک قانون کلی نیست و عمومیت ندارد. مگر آنکه آن دو شخص از حیث تکامل روحی بسیار به هم نزدیک باشند تا لیاقت هم نشینی و همزیستی با یکدیگر را داشته باشند. اما اکثر زن و شوهرها از حیث تکامل روحی در یک سطح نیستند، به همین خاطر بعد از مرگشان، هرکدام از آنها در بخشی از طبقات روح که توانایی درک و تحمل امواج آن جهان را داشته باشند، سکنی خواهند گزید.

سوال: پس اینطور که شما می گویید شما و همسرتان ازحیث درجات معنوی در یک سطح و مرتبه تکاملی قرار نداشتید. حالا یا شما و یا همسرتان به مراتبی برتر از تکامل روحی دست یافته بودید.

جواب: بله همینطور است.

سوال: می شود بپرسم کدامیک از شما کامل تر بودید؟

جواب: نخیر. نمی توانم جواب این سوال شما را بدهم.

 

قسمت اول این مقاله

 

قسمت دوم این مقاله

 

قسمت سوم این مقاله

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی