عالم ارواح

وبسایت ماورالطبیعه و متافیزیک

وبسایت ماورالطبیعه و متافیزیک

در این وبسایت مطالب، عکس ها و کلیپ های دیدنی و خواندنی از عالم ارواح خدمت دوستداران علوم روحی تقدیم میگردد.

پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب

yarane/namaree

چهارشنبه, ۱۹ مهر ۱۳۹۶، ۱۱:۵۶ ق.ظ

بخش کوتاهی از کتاب الکترونیکی «خاطرات یک روح از لحظه قبض جان تا رسیدن به منزلگاه ابدی»


دوستان ما در منزلگاه آسمانی


فرامرز ملاحسین تهرانی


خاطرات


من گویی که می شنیدم و نمی شنیدم و بهتر است بگویم که آگاه از جریان سیال انرژی ای بودم که از من و روح های اطراف من تا هرکجای این آفرینشی که انتها نداشت در پیوند و اتحاد برای رسیدن به مرزهای کامروایی و خوشبختی دارای یک مسیر و هدف مشترک بودیم. پس از این سیاحت بهجت بخش به سرعت به عقب کشیده شدم و خودم را بار دیگر در قصر باشکوه آن بانوی سعادتمند یعنی خواهر روح همراهم دیدم. منتها دراین مرحله از حضور، کالبدی کاملا نورانی اما نامرئی داشتم و گویی که دیگر روح همراه  و خواهرش مرا در میان جمع خود نمی دیدند و من فقط آگاه از ماجراهایی بودم که در آن محیط می گذشت. آنها از روی کرسی که بر آن جلوس کرده بودند، برخاستند و به سوی بخش راست سالن رفته و وارد تراس بزرگی شدند که مشرف به دشتی وسیع و پوشیده شده از گلهای صحرایی بود. تا هرکجای چپ و راست این صحرای بزرگ را که می نگریستی فرشی پهناور از گلهای رنگارنگ میدیدی که با هر نسیمی که می وزید، عطر خوشایند و مست کننده ای از صحرا را به فضای پیرامون خود پخش می کرد که لطافت و طراوت این موج عظیم و معطر وصف ناپذیر بود. هوا نه روشن بود و نه تاریک. بلکه شبیه به یک غروب دلپذیر رویایی بود که گهگاه ریزش نرم باران اثیری بر طراوت آن می افزود. قدری که غروب آسمان زیبای بهشتی تیره تر شد نقطه های نورانی و شناوری را در فضای آن دشت می دیدیم که تا ارتفاع بالکن و تراسی که ما نشسته بودیم بالا می آمدند و گهگاه در هیبت یک روح ظاهر و ناگهان غیب می شدند. در این لحظه متوجه شدم که گویی آن دو روح بزرگوار یعنی روح همراهم و خواهرش مرا می بینند. پس من نیز در کنار آنان بر روی یک مبل راحتی نشستم و با تعارف آنها از میوه هایی که بر روی سکویی از جنس بهترین سنگها و جواهرات درمقابلمان بود، بهره مند گشتم.

 

من فقط محو زیباییها و شکوه آن همه اعجاز و پدیده های بی مثالی بودم که هرگز نمونه اش را در دنیای فیزیکی و مادی خودمان شاهد نبودم. به هر چه که می نگریستی از شدت زیبایی و طراوت رنگ و جلا و خلاقیتی که در خلق این همه شکوه و زیبایی به کار رفته بود، نمی توانستی به سادگی چشم برداری. آن نقطه های نورانی با تیره شدن فضای غروبی که در آن قرار داشتیم پررنگ تر و نورانی تر میشدند و جلوه ای بدیع و باشکوه از رقص امواج نورانی را در چشم انداز مقابل ما در فضای دشت پر از گلهای صحرایی تشکیل می دادند. آن دو روح بزرگوار با هم صحبت میکردند اما من متوجه نمی شدم درباره چه موضوعی حرف می زنند چون طرف صحبتشان من نبودم پس آنها قادر بودند که حتی در کنار من نیز با ابداع یک نوع الفبای ابتکاری به تبادل افکار بپردازند. چشمان آنها و کلا چشم تمامی مردم بهشت که من در فضای بیرون آن امارت قبلا دیده بودم همیشه نمی از خیسی و اشک داشت. من فکر می کنم این نم اشک در چشم آنها، از شوق و ذوقی بود که آن مردم سعادتمند از وضعیت و زندگانی رویایی خویش داشتند و به قول معروف اشک شادی بود که نمی توانستند مانع از جاری شدن آن از چشمان خویش باشند. خود من نیز با آنکه مسافری در آن جهان زیبا و باشکوه بودم در مواجهه با این همه زیبایی و سعادت و کامرانی در ذوق و شوق وصف ناپذیری بودم و بارها و بارها اشک شوق می ریختم.

روح همراهم نگاهی به من انداخت و گفت: «نمی خواهی بدانی که این امواج نورانی که در فضا غوطه ورند چیست.» گفتم بله مایلم بدانم. ایشان فرمودند: «اینها ارواح مسافری هستند که از جهانهای دیگر و ازجمله سیاره شما (زمین) در وضعیتی شبیه خواب و رویا و یا برونفکنی به این سرزمین پایشان باز شده است. اکثر آنها به محض تسلط بر آگاهی خویش با دیدن این جهان زیبا دچار حیرت و تعجب میشوند.» در همین اثنا یکی از آن پدیده های نورانی پروازکنان به فضای تراس نزدیک شد و روبروی ما سه نفر ایستاد و آهسته آهسته شروع به مرئی شدن کرد. آن قدر مرئی شد که من دیدم که او مردی است حدود 50 ساله که چهره ای تکیده و رنجور دارد. روح همراهم از او پرسید تو کیستی و اینجا چه میکنی؟ آن مرد در جواب گفت، من به اینجا آمده ام تا کمک بگیرم. کمک برای نجات جان خویش از یک بیماری سخت و عذاب آور. از او پرسیدیم که بیماری اش چست؟ او گفت: مدتی است که از زخم معده شدید در رنج و عذابم و درد آن به حدی است که زمین را چنگ میزنم و با قرص های آرامبخش و مسکن های قوی فقط می توانم چند ساعتی بخوابم. آنطور که حس میکنم مشکوک به سرطان معده هستم. چند شبی است که دست به دامان پروردگار شده ام تا او مرا شفا دهد و دیشب که قبل از خواب با خداوند رازونیاز می کردم از او خواستم که خودش راه درمان این درد را به من نشان بدهد و پس از آنکه از سر درماندگی کمی گریستم به خواب رفتم و اکنون خودم را در این دنیای نورانی و زیبا می بینم و گویا شما از فرشتگان الهی هستید. سپس این روح خودش را به پای روح همراه من انداخت و از او طلب شفا خواست. روح همراهم او را بلند کرد و کف دستش را بر سینه او گذاشته و چنین فرمود؛ «شفای تو در دست پروردگار متعال بوده و دیگران برای این مقصود وسیله ای بیش نیستند. تو بعد از بیدار شدن احتمالا چیزی از این رویایت را به یاد نخواهی آورد، اما من نشانی یکی از عوامل و ماموران خود را در دنیا به تو می دهم که دوا و درمان تو در دست اوست. او یک پزشک و متخصص داخلی است که به لطف پروردگار متعال دارای قدرت تشخیص فوق العاده ای از امراض ریوی و امعا و احشا است. او خواهد توانست تا مرض تو را به درستی تشخیص داده و درمان آن را عملی سازد. ما تو را بعد از بیداری به سوی آن پزشک راهنمایی می کنیم، بدون آنکه تو بفهمی چگونه این کار انجام می شود.»

آن روح بیمار بعد از شنیدن این سخنان  ناگهان مثل ورق کاغذی که به سرعت تا شود و به تکه ای کوچک تبدیل گردد در هم مچاله شد و درنهایت تبدیل به همان نقطه نورانی اولیه شده و درپی هزاران روح دیگری که در فضا شناور بودند درمیان آنها محو و ناپدید گشت.

روح همراهم آنگاه به من فرمود: «این شخص بعد از بیدار شدن فقط قصه ای محو و دور و نامفهوم از این رویایش را به یاد خواهد داشت که خیلی سریع هم آن را فراموش خواهد کرد، اما طی یکی دو روز آینده بعد از آنکه در جمع همکارانش از درد معده خود شکایت می کند، یکی از ارباب رجوعی که در آن اداره حضور دارد به پزشکی حاذق که من درباره اش صحبت کردم، او را معرفی می کند و همان پزشک این مرد را به طور کامل درمان خواهد کرد.»

از ایشان پرسیدم: آیا کمک و راهنمایی ارواح درهمه امور زندگی ساری و جاری است؟ ایشان در جواب فرمودند: «آری. زیرا ارواحی که گرفتار در کالبدهای فیزیکی و دنیاهای مادی هستند، به درستی قادر به گشایش گره های کور زندگی خویش نیستند و در بن بستهای زندگی همواره ازسوی ارواح حامی و نگهبان خود، مورد راهنمایی و کمک آنان قرار می گیرند. اکثر قریب به اتفاق مردم باز شدن گره های زندگی شان را محصول تیزبینی و بهره مندی از علم و آگاهی محض خویش میدانند درحالیکه آنان متوجه نیستند که نیروهای هوشمند نامرئی که یاران غمخوار ایشان هستند، همواره در کنارشان بوده و از نیازها و احتیاجات آنان برای ادامه حیاتی سعادتمند باخبرند. تمامی انسانها در زندگی دارای دغدغه ها و نیازهای فراوانی می باشند که در پاره ای از مواقع واقعا نمی دانند چگونه از پس آنان بربیایند. اینجاست که ارواح حامی، به آنان پیوسته مشاوره می دهند اما از آنجایی که ذهن و فکر مردم درگیر دغدغه های روزمره زندگی و مظاهر مادی و فیزیکی امواج ثقیل محیط است، از اشارات ارواحی که در نزد آنان هستند و مدام درحال القا نقطه نظرات خویش جهت ارائه راهکاری موثرند، غافلند. در بسیاری از اوقات انسانها حرفها و نقطه نظرات ارواح حامی خویش را درک می کنند اما از منبع صدور آن بی خبرند و فکر می کنند که این ایده ای که به ذهن آنان ناگهان خطور کرده محصول تفکرات خود آنان بوده، لذا نسبت به عملی کردن آن ایده مردد می مانند. در چنین مواقعی ارواح حامی آنها دیگر اصراری بر دیکته کردن راهکار خویش به شخص نمی کنند، زیرا انسانها بنابر فطرت آزادی که از آن برخوردارند اختیار زندگی خویش را در دست داشته و ملزم به عمل نمودن به دستورات هیچکس حتی نیروهای الهی هم نیستند.

برخی از ارواح حامی ما انسانها، در مواقع بحرانی که ما در آن گرفتاریم اما به راهنماییهای آن یاران هوشمند نامرئی خویش توجهی نمی کنیم، صبر می کنند تا ما به خواب رفته و در آن زمان در ملاقاتی رودررو راهکارهای حل مشکلات را به ما می گویند. تمامی اختراعات و ابتکارات و پیشرفت هایی که حاصل تلاش و نبوغ دانشمندان و متفکران بشری است، بدون شک اگر راهنمایی و مشاوره ارواح متعالی در آن دخیل نبود، به بار نمی نشست. پس ثانیه ای تفکر و تحقیق و پژوهش از نظر دستگاه الهی، برتر و بالاتر از سایر اعمالی است که انسانها درجهت کسب امتیاز در محراب خداشناسی صرف میکنند، زیرا محصول تفکر و پژوهش، ایجاد سوالهای فراوان و تلاش درجهت حل و رمزگشایی از آنها، باعث جذب ارواح متخصص در حوزه هایی است که یک محقق دنیایی، بدانها نیاز دارد، پس در این مرحله است که مشاوره نیروهای متخصص غیبی به چنین دانشمندانی آغاز میشود و درهای رحمت الهی با نزول ارواح متعالی و پیشرفته از طبقات بالای جهانهای روحی به جهانهای اسفل فیزیکی گشوده شده و نفع و خیر و برکت آن شامل تمامی مردمانی میگردد که درحیات مشترک خویش در یک بازه زمانی، بهره مند از فیوضات چنین ارتباط تنگاتنگی با دنیای غیب می گردند.»


نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی